عنوان : بررسی‌ رابطه عزت نفس و سلامت روانی با کیفیت زندگی‌ درمبتلایان به بیماریهای پوستی...

جدول ۴-۲۳ همبستگی بین روابط بین فردی با عزت نفس       ۸۳

جدول ۴-۲۴ همبستگی بین تفریحات با عزت نفس. ۸۴

جدول ۴-۲۵ همبستگی بین احساسات و نشانه‌ها باسلامت روانی  ۸۴

جدول ۴-۲۶ همبستگی بین فعالیت‌های روزانه باسلامت روانی   ۸۵

جدول ۴-۲۷ همبستگی بین امور شغلی و تحصیلی باسلامت روانی ۸۵

جدول ۴-۲۸ همبستگی بین روابط بین فردی با سلامت روانی    ۸۶

جدول ۴-۲۹ همبستگی بین تفریحات با سلامت روانی       ۸۶

جدول ۴-۳۰ مقایسه کیفیت زندگی بر اساس نوع بیماری‌ها     ۸۷

جدول ۴-۳۱ مقایسه سلامت روانی بر اساس نوع بیماری‌ها      ۸۸

جدول ۴-۳۲ مقایسه عزت نفس بر اساس نوع بیماری‌ها     ۸۹

فهرست نمودارها

 

فصل چهارم: تجزیه و تحلیل داده‌ها

نمودار۴-۱ توزیع فراوانی جنسیت ۶۳

نمودار۴-۲ توزیع فراوانی میزان تحصیلات. ۶۴

نمودار ۴-۳ توزیع فراوانی تشخیص بیماری ۶۵

نمودار۴-۴ توزیع فراوانی تاثیر بیماری بر کیفیت زندگی   ۶۶

نمودار۴-۵ توزیع پراکندگی سن ۶۷

نمودار ۴-۶ توزیع پراکندگی عزت نفس ۶۸

نمودار۴-۷ توزیع پراکندگی سلامت روانی ۶۹

نمودار ۴-۸ توزیع پراکندگی جسمانی کردن. ۷۰

نمودار ۴-۹ توزیع پراکندگی اضطراب و اختلالات خواب    ۷۱

نمودار ۴-۱۰ توزیع پراکندگی نا رسایی و عملکرد اجتماعی  ۷۲

نمودار ۴-۱۱ توزیع پراکندگی افسردگی. ۷۳

نمودار ۴-۱۲ توزیع پراکندگی کیفیت زندگی. ۷۴

                                  

                                  

 

فصل اول

کلیات تحقیق

 

۱-۱ مقدمه

امروزه‌ بعلت ‌توسعه شهر‌نشینی و ‌صنعتی‌شدن‌ جوامع ‌و ‌تغییرات روز ‌افزون ‌در ‌محیط، افراد‌‌ با ‌چالش‌های ‌عدیده‌ای ‌در ‌زندگی ‌روزمره ‌مواجه‌ شده ‌به‌طوریکه‌ جهت ‌سازگاری ‌با‌ تغییرات‌ و شرایط ‌‌موجود، متحمل ‌استرس و فشار روانی روز افزون می‌گردند.تغییرات و رخدادهای مهم زندگی، مطلوب و یا نامطلوب با آشفتگی و استرس در زندگی افراد همراه می‌باشند. تقریبا همه ما شنیده و یا افرادی را دیده‌ایم‌ که پس از تجربه یک رویداد استرس‌زا بیمار گشته‌اند، برای مثال؛ فردی‌که چند ماه پس از مرگ همسر به ‌سرطان مبتلاء شده و پزشک عوامل استرس‌زا را عاملی دخیل در بروز و شدت بیماری ‌قلمداد می کند.

این‌ عقیده ‌که ‌حالتهای ‌روانی ‌می‌توانند بر ‌کنشهای بدن ‌انسان ‌تاثیر‌گذارد حرف ‌تازه‌ای ‌نمی‌باشد. قرنها پیش‌ متفکرانی ‌به ‌تاثیر ‌ذهن ‌بر بدن اشاره ‌نموده‌اند. به‌ عقیده ‌بقراط  اختلالات‌ روان- ‌تنی ‌واکنشهای غیر‌طبیعی‌ بدن ‌به هیجانات ‌فشارآور‌،‌ تصادفات ‌و ‌موقعیت‌ها ‌می‌باشند‌. ‌وی‌ همچنین‌ متوجه شد ‌که‌ تجربه‌‌های ‌شدید هیجانی، ‌به ویژه‌ ترس و عصبانیت، ‌موجب ‌آشفتگی‌هایی‌ در واکنشهای بدنی می‌گردد‌‌ (ولمن، ۱۳۷۵).

واژه ‌سایکو‌سوماتیک‌ توسط‌ هین‌روث[۱]در ‌سال (‌۱۸۱۸) ‌بکار ‌برده ‌شد. واژه‌ای ‌که ‌نه ‌تنها ‌نسبتا ‌دقیق‌ بود‌ بلکه، ‌ارائه ‌آن‌ منجر ‌به ‌درک ‌روشنی از ‌این ‌بیماری‌ شد. ‌بعدها ‌ژاکوبی[۲] این ‌واژ‌ه را ‌به ‌سوماتوسایکیک[۳] واژه‌ای‌ که ‌به ‌تاثیر ‌متقابل ذهن‌ (روان) و جسم تاکید می‌ورزد، ‌تغییر ‌داد ‌‌(پانکنزی‌[۴]، ۲۰۰۵). سازمان سلامت ملی[۵] (۱۹۹۲) تاکید می کند فشار روانی، نقش مهمی در بسیاری از  بیماری‌های‌ روانی، خود ایمنی،بیماری‌های قلبی، بیماری‌های دستگاه گوارش، دردهای مزمن و بسیاری از بیماری‌های دیگر دارد (معانی، ۱۳۷۶).

هولمز و راهه[۶] ۴۳ مورد از رویدادهای مهم زندگی را که منجر به فشار روانی در افراد می‌گردد را تدوین نمودند. بر این اساس چنانچه افراد به میزان بیشتری در معرض عوامل استرس‌زا و تغییرات مهم زندگی قرار گیرند در آینده به  بیماری‌های روان تنی مبتلاء خواهند گشت (سادوک و سادوک، ۱۳۸۸ )

علاوه بر فشار روانی، عوامل دیگری همچون تیپهای شخصیتی، تعارضات و توان سازگاری افراد در بروز  بیماری‌های روان تنی دخالت دارند. بعنوان مثال؛ فریدمن و رزنمن[۷] تیپهای شخصیتی A را برای توصیف شخصیت افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری قلب بیان نمودند. در خصوص توان سازگاری افراد با فشار روانی و استرس‌های زندگی محققان بر این عقیده می‌باشند؛ چنانچه فرد با استرس‌های کلی خوش بینانه برخورد نماید کمتر در معرض بیماری‌های روان- تنی قرار می‌گیرد (به نقل از همان منبع).

وجود شبکه‌های پشتیبانی (خانواده، دوستان) از عواملی می‌باشند که اثر فشار روانی بر سلامت را خنثی می‌سازند.افرادی‌که از موهبت داشتن شبکه‌های پشتیبانی برخوردار می‌باشند همواره دارای سلامت بیشتری خواهند بود. میزان انواع سرطان و  بیماری‌های قلبی ـ عروقی در آنها کمتر دیده می‌شود و اگر هم بیمار گردند سریع تر بهبود می‌یابند (معانی،۱۳۷۶).

البی[۸]معتقد است کاستن از استرس و افزایش سه عامل مهارت سازگاری، عزت نفس و گروه های حمایت کننده منجر به کاهش شیوع اختلالات روانی می‌گردد (به نقل از شاملو، ۱۳۸۵).

بر این اساس، ‌پزشکان ‌همواره‌ شاهد ‌مراجعه ‌بیمارانی می‌با‌شند ‌که ‌علیرغم‌ داشتن شکایات ‌‌جسمانی‌ و ‌همراه ‌بودن علائم ‌و ‌نشانه‌های ‌بیماری ‌هیچ‌ علت‌ مشخصی‌ را‌ در بروز ‌بیماری ‌آنان نمی‌یابند.

۱-۲ بیان مسئله

مقوله سلامتی از بدو پیدایش بشر و در قرون و اعصار متمادی مطرح بوده اما متاسفانه عموماً بُعد جسمانی آن در نظر گرفته شده و به بُعد روانی آن کمتر توجه شده است. سلامتی عاملی مهم برای ایفای نقش‌های اجتماعی و موضوع مشترک بسیاری از فرهنگها می‌باشد.حالتی است که نه تنها به شرایط فیزیولوژیک فرد، بلکه به بسیاری از جنبه‌های کارکرد روانی او نیز وابسته است. بر این اساس سازمان جهانی بهداشت[۹] (۱۹۹۰) ضمن توجه دادن مسئولین کشورها در تامین سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی بر این نکته تاکید می‌ورزد که هیچکدام از این ابعاد بر دیگری ارجحیت ندارد (نور‌بالا و همکاران ،۱۳۸۰).

سلامت صرفاً عدم بیماری نمی‌باشد، شخص ممکن است از نظر آسیب شناسی هیچ‌گونه مشکل عینی نداشته باشد، ولی با وجود این سالم هم نباشد مطمئنا هر گونه انحرافی که در حالت کنشی فرد رخ دهد و خود آنرا غیر طبیعی بداند حاکی از عدم سلامت فرد می‌باشد ( رابین دیماتئو، ۱۳۸۸).

سلامتی واژه‌ای است که بیشتر مردم با آنکه مطمئن می‌باشند معنای آنرا می‌دانند لیکن تعریف آنرا دشوار می‌یابند.از این رو تعاریف بسیاری از سلامتی ارائه شده است. مفهوم سلامت روان ابعاد خاصی از انسان همانند، هوش، ذهن، حالت و فکر می‌باشد از سوی دیگر سلامت روان بر سلامت فیزیکی افراد مؤثر می‌باشد. فرهنگ بزرگ روان شناسی لاروس بهداشت روانی را این‌گونه تعریف می کند: استعداد روان برای هماهنگ، خوشایند و مؤثر کار کردن، در موقعیتهای دشوار انعطاف پذیر بودن و برای باز‌یابی تعادل خود توانایی داشتن (به نقل ازگنجی،۱۳۸۰).

کپلن[۱۰](۱۹۶۴) بهداشت روانی را در سه سطح مورد بررسی قرار داد که عبارت بودند از؛ پیشگیری اولیه، پیشگیری ثانویه و پیشگیری ثالثه. از نظر وی پیشگیری اولیه به معنای کاهش در مقدار بروز موارد اختلال روانی در یک جامعه، از طریق مقابله با شرایط آسیب زا قبل از وقوع آن، پیشگیری ثانویه عبارت از مداخله زود هنگام در شناخت و درمان سریع نشانه‌های بیماری با هدف کاستن از شیوع و گسترش آن و پیشگیری ثالثه عبارت از کاستن از گسترش عوارض جانبی بیماری یا اختلال می‌باشد (به نقل ازشاملو، ۱۳۸۵).

تعریفی که بیش از همه پذیرفته شده است مربوط به سازمان جهانی بهداشت (۱۹۴۸) می‌باشد. بر اساس این تعریف سلامتی عبارت است از رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی، و نه تنها بیمار یا معلول نبودن. این تعریف از سلامتی مفهوم بهزیستی [۱۱]را بوجود می‌آورد که خود دارای اجزای عینی و ذهنی می‌باشد. اجزای عینی آن با آنچه بطور معمول بعنوان استاندارد زندگی یا سطح زندگی نامیده می‌شود ارتباط دارد و به اجزای ذهنی آن کیفیت زندگی[۱۲] اطلاق می‌گردد (اورلی و همکاران[۱۳]، ۱۹۹۸).

در سالهای اخیر، انجمن کانادایی بهداشت روانی، بهداشت روانی را در سه بخش تعریف نموده است:

نگرشهای مربوط به خود (تسلط بر هیجانهای خود، آگاهی از ضعفهای خود و رضایت از خوشیهای ساده).

نگرشهای مربوط به دیگران (علاقه به دوستی‌های طولانی و صمیمی، احساس تعلق به گروه، احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانی و مادی).

نگرشهای مربوط به زندگی (پذیرش مسئولیتها، انگیزه، توسعه امکانات و علائق خود، توانایی اخذ تصمیمهای شخصی و انگیزه خوب کار‌کردن (به نقل از ایروانی و نجات، ۱۳۷۸).

مزلو[۱۴] در تعریف بهداشت روانی ، بر رشد افراد در جهت خودشکوفایی تاکید می کند.از نظر وی هر عاملی که این نیرو را به حرکت درآورد، فرد را در جهت بهداشت روانی و خلق نیازهای بالاتر هدایت خواهد کرد.همچنین فردی که تمامی تلاشش به ارضاء نیازهای زیستی محدود گردد، رشد نخواهد یافت و به بهداشت روانی کامل نخواهد رسید (گنجی،۱۳۸۰).

مفهوم کیفیت زندگی بعد از جنگ جهانی دوم با پژوهش بر روی بیماران مبتلاء به دیابت و ایدز آغاز گردید (جیواگ‌ نولی و همکاران[۱۵]،۲۰۰۶)‌. در واقع کیفیت زندگی به عنوان قضاوت شناختی آگاهانه راجع به رضایت فرد از زندگی تعریف می گردد، بر همین اساس هنگامی که فرد دچار بیماری مزمن می‌شود علائم فیزیکی، پیش آگهی درمان، رژیم درمانی و موضوعات مربوطه می‌توانند اثرات شدیدی بر درک کلی رضایت از زندگی بگذارند (رجسک و می‌هولکو[۱۶]،۲۰۰۱ ).

علیرغم مفاهیم متعدد از کیفیت زندگی، ‌سازمان ‌جهانی‌ بهداشت (۱۹۹۱)‌ تعریف ‌نسبتا ‌جامعی ‌از ‌‌کیفیت ‌زندگی ‌ارائه ‌نموده ‌است. کیفیت زندگی ‌عبارت‌ است، از‌ ادراک‌ افراد ‌از ‌شرایط‌ کنونی ‌خود ‌با ‌توجه ‌به ‌‌فرهنگ ‌و نظام ‌ارزشی‌ ارتباط آنها ‌با‌ اهداف، انتظارات، استانداردها، ‌نگرانی‌ها و تاثیر آنها ‌در سلامت ‌جسمانی، ‌شرایط ‌روانی‌، ‌استقلال روابط ‌اجتماعی ‌‌می‌باشد (هاس[۱۷]،۱۹۹۴).

گیل ‌و ‌فن‌اشتاین[۱۸] (۱۹۹۴) ‌بیان‌ نمودند؛ کیفیت ‌زندگی ‌شیوه ‌درک ‌و‌ عکس‌العمل ‌بیمار ‌نسبت ‌به ‌شرایط جسمانی‌ خود و دیگران ‌و همچنین ‌جنبه‌های‌ دیگر زندگی ‌همچون، ‌عقلانی، ‌شغلی، جسمانی،‌ خانوادگی و ‌دوستان را ‌شامل ‌می‌گردد. کینگ[۱۹](۱۹۹۴) معتقد است ابعاد مختلفی بر روی کیفیت زندگی اثر می گذارند و این ابعاد شامل وضعیت اقتصادی- اجتماعی، روحی- روانی و شغلی می‌باشد.

ایوانز و کوپ[۲۰](۱۹۸۹) ابعاد کیفیت زندگی را بُعد جسمانی، روانی، اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی، تفریحی و معنوی می‌دانند. آنها بُعد جسمانی را دریافت فرد از توانایی‌هایش در انجام فعالیتها، وظائف روزانه که نیاز به صرف انرژی دارد تعریف نموده و بُعد روانی را جنبه‌های روحی و احساسی سلامت مانند افسردگی، ترس، عصبانیت، خوشحالی و آرامش دانسته‌اند، از نظر آنها بُعد خانوادگی شامل تعاملات خانوادگی، میزان حمایتهای خانوادگی تاثیراتی که شغل بر ایفای نقش اعضاء دارد و نقش افراد خانواده در برداشت کلی از کیفیت زندگی می‌باشد و بُعد تفریحی تنها بر وقت آزاد تکیه نکرده بلکه مشتمل بر کلیه فعالیتهای جسمانی و تجارب اوقات فراغت می‌باشد. بُعد معنوی نیز، بخش قابل توجهی از زندگی بسیاری از انسانها را به خود اختصاص داده که به کمک آن انسانها می‌توانند از عهده مشکلات و شادمانی زندگی بر آیند.

گاگنموس، و همکاران[۲۱](۱۹۹۵) در تعریف بُعد اجتماعی ذکر می نمایند که این بعد به توانایی فرد در برقرار کردن ارتباط با اعضاء خانواده، همسایگان، همکاران و سایر گروه‌های اجتماعی وضعیت شغل مربوط می گردد.

اسپیلکر و رویسکی[۲۲]‌، ۱۹۹۹؛ جاشکه و همکاران[۲۳] (۱۹۸۹) کیفیت زندگی را به دو دسته؛ کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و کیفیت زندگی فاقد ارتباط با سلامت تقسیم می‌نمایند. ‌حوزه‌های کیفیت زندگی مربوط به سلامت شامل؛ موقعیت‌های عملکردی (توانایی بیمار در انجام کارهای منزل، استفاده از تلفن، و یا پوشیدن لباس) سلامت روانی یا سلامت هیجانی (افسردگی‌، اضطراب‌، عاطفه مثبت و اعتماد به نفس) تعهدات اجتماعی (روابط ‌با‌ سایر افراد، شرکت نمودن ‌در فعالیتها) علائم و نشانه‌ها (درد، خستگی و تنگی نفس) می‌باشد.

در خصوص تعریف کیفیت زندگی مربوط به سلامت می‌توان گفت که کیفیت زندگی مربوط به سلامت بستگی به میزان تاثیر پذیری سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی فرد از یک بیماری یا درمان آن دارد (سلا[۲۴]، ۱۹۹۵). کیفیت زندگی مربوط به سلامت نوعی برداشت ذهنی از بیماری یا درمان آن است. به همین دلیل، بیماران با وضعیت سلامت مشابه، به علت تفاوت‌های فردی مربوط به توقعات و راهبردهای مقابله‌ای ممکن است کیفیت زندگی همسان نداشته باشند (تستا و سیمونسون[۲۵]، ۱۹۹۶).

تحقیقات نشان می‌دهند،در آنچه که کیفیت زندگی را تشکیل می‌دهد نه تنها تفاوتهای فردی وجود دارد ،بلکه تفاوتهای بین فرهنگی نیز موثرند و این امر موجب می‌گردد که اندازه‌گیری کیفیت زندگی چالش انگیز شود(به ‌نقل از کرتیس، ۱۳۸۸).

در دهه‌های اخیر ارزیابی کیفیت زندگی در  بیماری‌های مختلف بیش ‌از پیش توجه محققان پزشکی را به خود معطوف نموده است (اشمید-ات[۲۶]،۲۰۱۰). در درماتولوژی، کیفیت زندگی جهت اهداف بالینی، تحقیق، سیاسی و مالی، ارزیابی می‌گردد و از آنجا که بیماری‌های پوستی می‌توانند آثار مخربی بر کیفیت زندگی مبتلایان بر جای گذارند ارزیابی آنها اجتناب ناپذیر خواهد بود (درجانی و همکاران، ۱۳۸۷).

در ارزیابی‌ کیفیت ‌‌زندگی مبتلایان به بیماری‌های‌ پوستی، سلامت‌ روانی‌ عاملی تعیین‌کننده و بالقوه می‌باشد. (کو[۲۷]، ۱۹۹۵؛ وو، و همکاران،[۲۸] ۱۹۸۸) بر وجود کاهش‌ خود‌باوری، اعتماد ‌به ‌نفس‌،‌ تصویر ‌بدنی ‌منفی ‌و ‌احساس‌خود کم‌ بینی‌ در‌ مبتلایان به ‌بیماری‌های‌ پوستی و تاثیر آن بر کیفیت زندگی تاکید می‌نمایند. (پاپاداپولوس و همکاران[۲۹]، ۲۰۰۰‌؛ سامپوگنا و همکاران[۳۰]، ۲۰۰۴؛ تابوردا و همکاران[۳۱]، ۲۰۱۰)‌‌ بر وجود رابطه ‌بین ‌درماندگی‌های ‌روانی از قبیل خشم‌، اضطراب‌، ‌احساس ‌شرمندگی ‌و‌‌ افسردگی وکاهش کیفیت زندگی در بیماران پوستی‌ اشاره می‌نمایند.

فالکس‌ و  وارناک[۳۲]، (۲۰۰۸)؛ پوتوکا، و همکاران[۳۳]، (۲۰۰۹) بر مسائل و واکنش‌های هیجانی ‌در افراد مبتلا به انواع  بیماری‌های

 پوستی تاکید می ‌نمایند. آنان اظهار می‌نمایند شخص ‌مبتلا‌ به بیماری ‌پوستی،در ‌وهله ‌نخست ‌می‌ بایستی با ‌واکنش‌‌های هیجانی ‌خود ‌و ‌در ‌مرحله ‌بعد، ‌با ‌واکنش‌های ‌اطرافیان ‌در ‌محیط ‌خانواده ‌و ‌محل ‌کار ‌مقابله ‌نماید. زیرا که عوارض ‌جسمانی ‌ناخوشایند ‌مانع از انجام فعالیت‌های روزمره افراد شده و منجر به کاهش کیفیت زندگی آنان می‌گردد.

‌‌عزت ‌نفس[۳۴]، عنصر بنیادین ‌ساختار ‌شخصیت‌ می‌باشد، ‌که ‌در ‌‌زندگی‌ روانی ‌انسانها و نگرش ‌آنها ‌‌نسبت‌ به ‌محیط‌ خارجی‌ بسیار ‌مؤثر ‌بوده ‌و‌ اعمال ‌و ‌رفتارهای ‌فرد را ‌در ‌ارتباط ‌با ‌محیط‌ پیرامون ‌خصوصاً‌ در ‌شرایط‌ دشوار کنترل می کند.در پژوهشی که کوپر اسمیت[۳۵] (۱۹۶۷) در زمینه عزت نفس انجام داده آن را یک ارزیابی فردی معرفی نموده که با توجه به خویشتن حفظ می‌گردد، بر این اساس عزت نفس عبارت است از قضاوتی فردی از شایستگی خود.

بر اساس نظریه مزلو، عزت نفس یا احترام به خود شامل کسب توفیق و تایید، احساس شایستگی، کفایت و مهارت، یعنی نیاز فرد به ایجاد تصور مثبت در دیگران نسبت به خودش است (کریمی، ۱۳۷۵). مزلو برای تحقق عزت نفس و خود شکوفایی به وجود معیارهای بالینی اشاره می کند؛ ادراک خوب از واقعیت،پیشرفت در قبول خود، دیگران و طبیعت، پیشرفت در داشتن اراده، پیشرفتهای نسبی در مسائل اصلی، آزاد بودن و شوق زندگی داشتن، خود مختاری فزاینده و مقاومت در تشکیل گروه ها، ابتکار داشتن در قضاوت و غنی بودن در انگیزش، فراوانی تجربه‌های بسیار بالا ،همانند سازی خوب با انسانیت، بهبود روابط با دیگران، راحتی در قبول دیگران، رشد خلاقیت و تحرک در نظام ارزشها (گنجی، ۱۳۸۰). (ماکسول و بروس،[۳۶]۱۹۹۲) معتقدند عزت نفس پایین منجر به آسیبهای روانی عدیده‌ای در افراد می‌گردد، آنان نشان دادند که روابط معنا‌داری بین افسردگی و پرخاشگری با عزت نفس پایین وجود دارد .

در ‌خصوص ‌رابطه ‌عزت‌ نفس ‌با ‌کیفیت‌ زندگی ‌نیز ‌پژوهشهای ‌فراوانی‌ صورت‌ گرفته ‌است، (پوتوکا و همکاران، ۲۰۰۹؛ کو و لبول[۳۷]، ۲۰۰۱) عزت‌ نفس‌ را عامل‌‌ پیش‌بینی‌کننده ‌‌رضایت‌‌ مندی ‌زندگی ‌و ‌‌‌مؤثر ‌در ‌تعیین ‌و ‌ارزیابی‌کیفیت‌ زندگی ‌می‌دانند و بر وجود رابطه‌ای مثبت بین آنها تاکید می‌نمایند. آنان‌ همچنین‌ عزت نفس را ‌عاملی ‌مؤثر ‌بر سلامت روانی افراد دانسته‌ و بیان نمودند؛ اگر ‌فردی‌ به ‌‌این‌ احساس‌ دست‌ یابد‌ که‌ بعلت ‌بیماری ‌‌از ‌دیگران‌ ضعیف‌تر ‌‌و ‌بی‌ارزش‌تر است، عزت ‌نفس ‌منفی‌ را ‌در ‌درون ‌خود ‌پرورش‌ می‌دهد، منجر ‌به ‌احساس ‌حقارت‌، ‌افزایش‌ اضطراب،‌ ترس‌خشم و افسردگی در افراد می‌گردد.

حال که شواهد گویای رابطه مثبت میان عزت نفس و کیفیت زندگی و همچنین سلامت روانی و کیفیت زندگی می‌باشد، پژوهش حاضر به دنبال بررسی این مساله است که سهم هرکدام از متغیرهای عزت نفس و سلامت روانی در پیش‌بینی متغیر کیفیت زندگی در بیماران مبتلاء به  بیماری‌های پوستی چگونه است؟

[۱] .Heinroth

[۲] .Jacobi

[۳] .somatopsychic

[۴] .Panconesi

[۵] . national institute of  health

مطلب دیگر :



[۶].Holmz &Rayhe

[۷] .Fredman &Rosenman

[۸] .Albee

[۹] . ‌world‌ health‌ organization

[۱۰] .kaplan

[۱۱] .well-being

[۱۲] .‌Quality ‌of life

[۱۳].Orley & et al.

[۱۴] .Maslow

[۱۵] .Giovagnoli & et al.

[۱۶] .Rejeske &Mihalko

[۱۷] .Hass

[۱۸] .Gill &Feinstein.

[۱۹] .King

[۲۰] .Evans& Cope

[۲۱] .Guggnummass & et al.

[۲۲].Spilker & Revicki

[۲۳].Jaschke & et al.

[۲۴] .Cella

[۲۵].Testa&Simonson

[۲۶] .Schmid-ott

[۲۷] .Koo

[۲۸].Wu &et al .

[۲۹] . Papadopouloos & et al.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد