ازسال ۱۹۵۰به بعد توجه مربیان، روانشناسان و پزشکان به گروه خاصی از کودکان وآموزش آن ها معطوف گشت که ازنظر جسمی و مغزی دارای هیچ گونه عارضه ی
مشخصی نیستند،ولی دچار نارسایی های ویژه ی یادگیری وگاهی اوقات نابهنجاریهای رفتاری می باشند ودرمان آن ها باروش های متداول امکان پذیر نیست .
برای کسانی که شغل معلمی را انتخاب نموده اند، گهگاه دانش آموزانی درکلاس وجود دارند، با توجه به اینکه روش تدریس برای همه یکسان بوده، اما عده ای از آن ها در یک یا چند درس از کلاس عقب افتاده اند. آیا این کودکان عقب مانده ی ذهنی هستند؟ غالباَ عقب مانده ی ذهنی نخستین تصوری است که به ذهن اکثر معلمان خطور می کند. البته چنین تصوری سال ها بر جََو آموزش و پرورش حاکم بوده است. به تدریج صاحبنظران و دست اندرکاران تفاوت هایی را بین عقب ماندگان ذهنی وعقب افتادگان درسی مشاهده کرده اند و نتیجه ی این مشاهدات به پیدایش گروه دیگری از این نوع دانش آموزان انجامید که مشکل آن ها را اختلالات یادگیر ی نامیدند. این تعریف و تشخیص به کمک دانش آموزانی آمده که به طور مداوم در کارهای درسی خود با شکست مواجه بوده اند. نارسایی های این ها با واژه های مختلف در کتاب های روانشناسی و علوم تربیتی نام گذاری شده اند. متداول ترین این واژه ها عبارتند از: ضایعات مغزی[۱]، ضایعات خفیف مغزی[۲]، آسیب های عصبی[۳]. این اصطلاحات که درآن ها ریشه اصلی نارسایی های یادگیری، عوامل بدنی شمرده شده است با اعتراضات و انتقادات زیادی مواجه شده است(نادری، ۱۳۸۸).مغزی درآن ها نمی یابند، درحالی که کودکان دیگری هستند که دچار ضایعات مشخص شده مغزی اند ولی هیچ گونه اشکالی در یادگیری ندارند. بنابراین به تدریج اصطلاحات فوق الذکر اعتبار خود را از دست داده است. اکنون لقب نارسایی های ویژه یادگیری را برای این گونه کودکان که با وجود هوش بهنجار در یک یا چند زمینه مانند: خواندن، نوشتن، سخن گفتن، فهم ریاضی و. دچار ناتوانی و اشکالات یادگیری هستند به کار می برند، چون این کودکان دچار ضایعه مشخص شده مغزی یاعصبی نیستند، نظریه ی اشکالات مغزی وعصبی نتوانسته است متخصصین این رشته را قانع کند. بنابراین فرضیه ها و سپس نظریه های مختلفی دراین زمینه پدید آمده است. تاریخچه این تخصص ویژگی هایی از روانشناسی وآموزش وپرورش رانمایان می کند. شایان ذکر است که در تمام نظریه ها سعی شده است که پدیده نارسایی های ویژه یادگیری را در کودکانی که از هوش معمولی برخوردارند توضیح داده شود. از دانش آموزان توسط آزمون دکتر آلفرد مانزرت (پیوست پایان نامه ) تست هوش به عمل آمده که بهره هوشی دانش آموزان مذکور از۹۰ بیشتر بوده و رقم به دست آمده نشان دهنده وضعیت بهره هوشی طبیعی در دانش آموزان است و از این لحاظ فراگیران مشکلی ندارند. اما با توجه به طیف وسیعی از مهارت ها که از آن ها خواسته می شود وهم زمان با آمدن به مدرسه این انتظارات از آن ها افزایش یافته است،که یکی از آن خواسته ها نوشتن زیبا بدون غلط، نوشتن و ارائه نوشته هابا خطی زیبا و جمله بندی که نشان از توانایی بالای دانش آموز باشد، تا حدی که از روی متنی که نوشته در مورد شخصیت و توانایی حافظه او قضاوت می شود. لذا به علت مشکلاتی که در خلال مقاله بحث خواهد شد نه تنها از عهده آن بر نمی آیند بلکه به مرور زمان احساس می کنند که توانایی پیشرفت مانند دیگر همسالان خود را ندارند
بیان مسأله :