۳-۱- طرح پژوهش ۱۰۸
۳-۲- متغیرهای پژوهش . ۱۰۸
۳-۳- تعریف و تعیین جامعه ۱۰۸
۳-۴- نمونه پژوهش ۱۰۸
۳-۵- روش نمونه گیری . ۱۰۹
۳-۶- ابزار اندازه گیری ۱۰۹
۳-۷- روش اجرای پژوهش. ۱۱۴
۳-۸- روش آماری ۱۱۵
فصل چهارم
فهرست مطالب
عنوان صفحه
فصل پنجم
فهرست جداول
عنوان صفحه
۴-۱- شاخصهای توصیفی متغیرهای سبک های دلبستگی و هویت فردی ۱۱۷
۴-۲- هیتسوگرام دلبستگی دو سو گرا. ۱۱۷
۴-۳- هیتسوگرام دلبستگی نا ایمن/ اجتنابی . ۱۱۸
۴-۴- هیتسوگرام دلبستگی ایمن ۱۱۸
۴-۵- هیتسوگرام هویت فردی. ۱۱۹
۴-۶- نتایج آزمون همبستگی پیرسون بین متغیرهای دلبستگی ایمن و هویت فردی . ۱۲۰
۴-۶-۱- رگریسون دلبستگی ایمن و هویت فردی ۱۲۰
۴-۷- نتایج آزمون همبستگی پیرسون بین متغیرهای دلبستگی دو سو گرا و هویت فردی . ۱۲۱
۴-۷-۱- رگریسون دلبستگی دو سو گرا و هویت فردی ۱۲۱
۴-۸- نتایج آزمون همبستگی پیرسون بین متغیرهای دلبستگی اجتنابی و هویت فردی ۱۲۲
۴-۸-۱- رگریسون دلبستگی اجتنابی و هویت فردی ۱۲۲
۴-۹- ضریب همبستگی بین سبکهای دلبستگی و هویت فردی ۱۲۳
چکیده:
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه سبکهای دلبستگی با هویت فردی در دانشجویان دختر جوان دانشگاه آزاد منطقه کرمانشاه انجام شد. نمونه پژوهش از ۱۰۰ نفر دانشجویان دانشگاه آزاد انتخاب شد و پرسشنامه های «بازنگری شده مقیاس دلبستگی بزرگسال کولنیزورید (۱۹۹۰) (RAAS) و هویت فردی دکتر احمدی» بر روی آنهامطلب دیگر :
پایان نامه حقوق : دریاچه ارومیه
اجرا گردید. این پژوهش از نوع مطالعات توصیفی است و ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامههایی با سوالات بسته پاسخ است. دادههای بدست آمده با بهره گرفتن از روش های آماری ضریب همبستگی پیرسون و رگریسون تجزیه و تحلیل گردید و فرضیه های پژوهش مورد بررسی قرار گرفت. یافتهها حکایت از آن دارد که بین سبک دلبستگی ایمن و مشکل هویت رابطه معنادار وجود ندارد (۱۸۳/۰- =r). بین سبک دلبستگی دو سو گرا و مشکل هویت رابطه معنادار مثبت وجود دارد (۲۷۸/۰ =r). بین سبک دلبستگی اجتنابی و مشکل هویت رابطه معنادار مثبت وجود دارد (۳۹۶/۰ =r).
۱-۱- مقدمه:
دلبستگی پیوند عاطفی هیجانی نسبتاً پایداری است که بین کودک و مادر یا افرادی که نوزاد در تعامل منظم و دائم با آنهاست، ایجاد می شود. فروید بر این باور بود که دلبستگی نوزاد به مادر به خاطر تغذیه و رفع نیاز فیزیولوژیکی است.
تجربههایی که نوزاد با مراقبش دارد در الگوهای روابط وی با دیگران درونی سازی می شوند و این الگوی عملی درونی شده، تعیین کننده چگونگی مفهوم نوزاد از خود و دیگران است؛ مفهومی که بعدها در روابط با دیگران تعمیم می یابد.
بررسی های اولیه در زمینه های سبکهای دلبستگی از سوی آینزورث (۱۹۷۸) انجام گرفت و سه الگوی دلبستگی ایمن، نا ایمن – اجتنابی و دلبستگی نا ایمن اضطرابی – دو سو گرا شناسایی شد.
بعدها مین و سولومون (۱۹۹۰) تعدادی از کودکان را که در هیچ یک از ۳ گروه قبلی قرار نمی گرفتند بررسی کرده و آنها را در طبقه جدیدی به نام دلبستگی نا ایمن بی سازمان – بی هدف جای دادند.
با نظر اجمالی به دوره نوجوانی به نظر می رسد که رفتار دلبستگی جوان از الگوهای رفتار دلبستگی سنین پایین تر بسیار متفاوت و جدا است. به نظر می رسد دانشجویان از روابط دلبستگی با والدین و یا سایر چهرههای دلبستگی گریزان هستند.
بسیاری از دانشجویان پیوندهای دلبستگی با والدین را شبیه گرههایی تلقی می کنند که از پیوندهای متشابه که محکم و ایمن است جلوگیری می کند. جوان برای آنکه بتواند در ساختن و هموار کردن مسیر زندگیش به حمایت والدین بیش از حد متکی نباشد باید به سوی خود مختاری حرکت کند. رفتار جوان نسبت به چهرههای دلبستگی ممکن است متعارض، مغشوش و متضاد به نظر برسد مگر آنکه این رفتارها در بافت تغییرات تحولی دوره نوجوانی در نظر گرفته شوند. ایجاد یک هویت و دستیابی به یک تعریف منسجم از خود، مهمترین جنبه رشد عمومی اجتماعی در دوره نوجوانی است. انتخاب ارزشها، باورها و هدف های زندگی مهمترین مشخصه های اصلی این هویت را تشکیل می دهند. هم در دوره نوجوانی و هم در دوره جوانی این ارزشها، باورها و هدف های زندگی مورد تجدید نظر قرار می گیرند. جوان در جستجوی پاسخ قانع کننده به موضوعات اساسی زندگی مانند ارزشها، نقشهای اجتماعی، مذاهب، عقاید سیاسی و اهداف حرفهای است تا به او نظام فکری داده و تکیه گاه او در تصمیم گیری ها و ارزش گزاری های مهم او باشد، بداند کیست، چه اهدافی دارد و نهایتاً یک فلسفه برای زندگی خود ایجاد کند (کالسنر، ۱۹۹۹، به نقل از رجب پور، ۱۳۸۶).
۱-۲- بیان مساله
نظریه دلبستگی و روابط شخصی که با تاثیر تجارب اولیه بر رشد و ارتباط آن به کار کرد بعدی شخصیت مربوط است. فعالیتهای بالینی، بالبی بر اساس این نظریه، نوزاد در حال رشد از مراحلی از رشد دلبستگی به افرادی که از او مرقبت می کنند به ویژه مادر می گذرد. بالبی (۱۹۶۹) مدل منسجمی از پیوندهای عاطفی بین مادر – کودک ارائه کرده و معتقد است که این پیوند دارای کنش حمایتی است به عبارت دیگر دلبستگی کودک به مادر و مکانیزم های رفتاری مرتبط با آن از کودک نابالغ حمایت کرده و شانس بقای او را افزایش می دهد برای برقراری پیوند عاطفی، مادر به پیام های کودک پاسخ داده و پریشانی او را مورد توجه قرار می دهد. بر اساس تحقیقات لورنتس و هارلو (۱۹۸۶، به نقل از همز، ۱۹۹۳) نیز روشن شد که رابطه مادر/ مراقب – کودک الزاماً بر تغذیه استوار نیست. رفتار دلبستگی از نقطه شروع در کودک وجود دارد و به تدریج متنوع می گردد و به چهرههای معینی گسترش می یابد و در تمام زندگی پابرجا می ماند و تحت اشکال مختلف متجلی می گردد (منصور و دادستان، ۱۳۷۶). «تحقیقات و تعاریف فراوان نشان می دهد دو بعد اصلی در دلبستگی وجود دارد. بعد